سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
بی قرار
اینجا جایی است برای دلتنگی هایم بیقراری های عاشقانه ،دلنوشته های فراق و واگویه های غریبی اینجا جایی است که شاید میهمان بغض ها و گریه هایم باشد شاید محملی برای اشک هایی باشد که از جنس نیاز است در هر حال می نویسم شاید حرفهایم را که با بغض گلویم واشک های دلتنگی همراه است "او"بشنود شاید،شاید او که اشک را افرید تا سرزمین فراق آتش نگیرد
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 84
بازدید دیروز : 10
کل بازدید : 812940
کل یادداشتها ها : 52
خبر مایه

موسیقی


از پس بهاری سبز و بعثتی شکوفا، و از پس فراز و فرودهای برگ‌ریزی که بر باغ گذشته بود، جهان، آشکارا و نهان، به شدت رو به زردی می‌رفت و مردی، مفهومی رو به انقراض بود. آیه‌های آسمانی را سایه‌های خاکی می‌فرسود و تازیانه زیان، باز بر گرده انسان فرود می‌آمد. زبان حال مردان بهاری و شلاق‌خورده و از فریاد، سودی نبرده بر این مفهوم می‌چرخید: به رنگ زرد قناعت کن از ریاض جهان که رنگ سرخ، به خون جگر شود پیدا کتاب شقایق، در باغ ورق می‌خورد و لکه لکه‌های سرخ، چون حروفی خوانا و ناخوانا صفحاتش را دربرگرفته بود، اما هیچ نسخه‌شناسی نمی‌توانست مفهوم روشنی از اوراق بازیچه در باد به دست دهد، و فصل نگارش شقایق‌نامه از این نقطه شروع شد و مردی از تبار بهار، بر اصل مطلب، انگشت درد گذاشت و حنجره‌اش را چون تیغی آخته، در برابر پائیز، عریان کرد. لحظه‌های تولدی نوین در شرف تکوین بود. سومین برهان رهایی، امام آبها و آینه‌ها قامت برافراشت، و گویی به زبان حال، به رغم قیل و قال کلاغان، فریاد برآورد: زیر گردون، طبع آزادی نوایی برنخاست بس که پستی داشت این گنبد صدایی برنخاست هر که دیدیم از تعلق، در طلسم سنگ بود یک شرر آزاده‌ای، از خود جدایی برنخاست عمر رفت و آه دردی از دل ما سر نزد کاروان بگذشت و آواز درایی برنخاست گویی از نای خاموشان، خیل از خاطر فراموشان، این صدا چون شهاب کمانه می‌کرد: ای سومین برهان، ما را از چنگال این فصل سرد برهان. و این ناله استغاثه، یک‌راست سراغ باغ دل دریایی حسین را گرفت و شگفت حادثه‌ای پوسته خشک خاک را ترک داد و جوانه‌ای سبز رو به سمت آسمان ارغوانی قامت کشید. فصل شیدایی از پیدایی قامت این جوانه ‌آغاز می‌شود؛ فصل اندیشیدن به اصل، فصل حراست از حریم مقدس آیه‌هایی از کتاب خدا که دستخوش گرد و غبار فراموشی شده بود، فصل نبرد با خاموشی و جوشیدن از بطن متن آیه‌های جهاد. هر که دیدیم از تعلق، در طلسم سنگ بود یک شرر آزاده‌ای، از خود جدایی برنخاست فرهنگ شقایق‌نامه، پر است از تعبیر و کنایه‌هایی که به شکست طلسم سنگ اشاره می‌کند...
با تشکر از رفیق حمیمم پلاک اسمان





طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ